اولین سواری من با Waymo واقعاً طاقت فرسا بود و ترسناک است
وقتی برای اولین بار برنامه Waymo را باز کردم، نمی دانستم چه انتظاری داشته باشم. من جلوی هتلم در لس آنجلس بودم و توکیوی کوچک حدوداً هفت بلوک دورتر بود. Alphabet در اوایل ماه اعلام کرد که خدمات Waymo بدون راننده خود را به همه در مرکز شهر گسترش میدهد و من نمیخواستم این فرصت را برای تجربه بخشی از آیندهای که مدتها انتظارش را میکشید از دست بدهم.
بیانیه بزرگ و جسورانه بالای برنامه نوید می داد که من می توانم فقط در چهار دقیقه داخل یک جگوار بدون راننده باشم. تنها کاری که باید انجام می دادم این بود که یک هدف را در کادر جستجو مشخص کنم. مکانی را که میخواستم بروم تایپ کردم، یک فروشگاه لباس در ژاپن ویلیج پلازا، و Waymo از من خواست که سه مکان احتمالی وانت را انتخاب کنم، هر کدام سه دقیقه پیادهروی از فروشگاه.
عکس: Waymo
ایده ماشینهای واقعاً خودران که در خیابانهای پیچیده و آشفته حرکت میکنند، هم جذاب و هم ترسناک است. فناوریهای جدید و تغییراتی که در جامعه ایجاد میکنند، بهویژه آنهایی که کنترل انسان را از بین میبرند، نگرانکننده هستند. کنترل ما ایده سپردن کار رانندگی به طور کامل به رایانه هنوز هم مانند داستان های علمی تخیلی دیستوپیایی به نظر می رسد.
نوشتن کد برای هر موقعیت ممکنی که یک خودرو با آن روبرو می شود غیرممکن به نظر می رسد. متغیرهای زیادی وجود دارند که می توانند نرم افزار را تحت الشعاع قرار دهند، و همچنین مسئولیت زیادی وجود دارد که شرکت ها هنگام امتحان این کار را بر عهده می گیرند. قول به عهده گرفتن مسئولیت زندگی واقعی انسان ها در داخل و خارج از محدوده فناوری پیشرفته یک قمار است.
اما وقتی مکانی را انتخاب کردم، معامله را از طریق تلفنم انجام دادم، و زیر درختی در همان نزدیکی منتظر ماندم و در حالی که نزدیک شدن Waymo را روی نقشه درون برنامه ای مشاهده کردم، به این شرط بندی فکر نکردم. سپس او از یک تقاطع نزدیک بیرون آمد. او به دور از هر مانعی به حاشیه رفت و من قفل درها را از طریق برنامه باز کردم و به صندلی عقب رفتم.
وقتی به کمربندم رسیدم، تصاویری از ویمو فراری در ذهنم گذشت. من از آن دسته افرادی نیستم که به ادعاهای فناوریهای امنیتی مدرن اعتماد کنم، زیرا هیچ فناوری کامل نیست و شما نمیدانید که کار نمیکند مگر اینکه کار کند. (با تشکر از مشکلات اعتماد، Limewire). اما من با کمال میل خود را خم کردم و دکمه آبی بزرگ “Start Trip” را روی صفحه بین صندلی های جلو فشار دادم.
هنگامی که من شروع به ضبط ویدیو کردم، جک عقب ایستاد و توجه کمی به صدای دیجیتالی بیجسم نکرد و به من اطمینان داد که در ظهر چهارشنبه در 15 دقیقه رانندگی من در مرکز شهر لس آنجلس، همه چیز خوب خواهد بود. من می خواستم سورئالیت کل تجربه را به تصویر بکشم. من به صندلی خالی راننده خیره شده بودم، فرمان تار عنکبوت در حالی که خودروی برقی تغییر مسیر می داد، عقب و جلو می چرخید. این باید هر زنگ خطری را در مغز من به راه می انداخت.
اما این اتفاق نیفتاد.
عکس: Waymo
عکس: Waymo
I-Pace برقی در خیابان شتاب گرفت و نه تنها مجبور شد وقتی به حد مجاز سرعت رسید مرا به صندلی خود براند، بلکه با اعتماد به نفس انسانی که احساس آرامش می کرد. او احساس می کرد که می تواند بر هر ناراحتی که با آرنج هایش مواجه می شود غلبه کند و همین کار را هم کرد.
Waymo بعد از ماشین دیگری که پشت چراغ منتظر بود به سمت چپ حرکت کرد. در هنگام ترمزگیری تردید نکرد و تکان نخورد – طبیعی بود که در انتظار پیچ اول با فرمان کمی کج بایستید. چراغ سبز شد، ماشین جلویی وارد چهارراه شد و جگوار هم دنبالش آمد.
بعد از کمتر از دو دقیقه ضبط را متوقف کردم زیرا عجیب بودن کل تجربه مدت ها بود که به یک احساس کاملاً عادی محو شده بود. جگوار به طور یکپارچه از یک تقاطع به تقاطع دیگر با ترافیک حرکت میکرد و کاری را که Waymo تبلیغ میکرد انجام میداد بدون اینکه بهطور خودنمایی در مورد تواناییهای تکنولوژیکیاش ظاهر شود.
کاملاً طبیعی بود که بنشینم و بگذارم رایانه رانندگی کند، اما من همچنان بیدار ماندم. من می خواستم آماده باشم تا مشکلات احتمالی ماشین را ثبت کنم و ناامید نشدم.
چند بلوک پایین تر از جاده، جگوار با یک کادیلاک اسکالید مواجه شد که تلاش می کرد به صورت موازی پارک کند. او به اندازه ای عقب کشید که اجازه داد ماشین جلوی ما عبور کند، اما در حالی که جگوار تلاش می کرد همین کار را انجام دهد، کادیلاک به حرکت در آمد و شروع به حرکت به سمت جلو به سمت خط ما کرد.
وایمو به شدت روی ترمز کوبید و تقریباً همراه با SUV کاملاً متوقف شد. نمیدانم دو ماشین چقدر به برخورد نزدیک شدند، اما احساس نمیکردم وایمو بیش از حد واکنش نشان داده است. به جز بوق زدن و انگشت وسطی که در حال پرواز بود، همانطور که هر انسانی می خواهد ایستاد و منتظر ماند.
عکس: Waymo
میتوانستم مسافرانی را در اسکالا ببینم که از ماشین بدون راننده که کنارشان نشسته بود، حیرت زده بودند، قبل از اینکه راننده خودروی شاسیبلند را به عقب بگذارد و از مسیر ما خارج شود.
جگوار با سرعت از کنارش گذشت و سپس با عابر پیاده ای روبرو شد که از جاده خارج از خط عابر پیاده عبور می کرد. او به سرعت به آن شخص نزدیک نشد تا فقط مانند یک راننده نوجوان تازه وارد ترمز کند. Waymo حتی قبل از اینکه به شخص نزدیک شود کند شد و به آنها زمان داد تا بدون از دست دادن شتاب زیاد حرکت کنند. او مانند یک شخص واقعی پشت فرمان عمل کرد.
و این همه است. Waymo باعث شد همه چیز کاملاً عادی باشد، از درخواست ماشین تا رسیدن به مقصد. پس از چند پیچ دیگر، جگوار در نقطه ای که من انتخاب کردم در تقاطع بلوار مرکزی جنوبی و خیابان دوم شرقی توقف کرد.
من پیاده شدم، جگوار به سمت مأموریت بعدی خود حرکت کرد و من مدتی آنجا ایستادم و آنچه را که اتفاق میافتاد، متوجه شدم. یک ماشین بدون راننده مرا از لس آنجلس گرفتار ترافیک، از خطوط پر از ماشین و محو شده عبور داده بود، و از گمنامی سایر وسایل نقلیه و عابران پیاده جلوگیری می کرد، و اصلاً احساس خجالت نمی کرد.
احساس عمدی داشت. نحوه رفت و آمد این تاکسی در شهر باعث شد تا کنترل را به کامپیوتر بسپارید. Waymo به همان اندازه طبیعی بود که تمام دادههای دیجیتال شما را در ازای نرمافزار و خدمات آنلاین رایگان تحویل دهد. بسیار راحت، سریع و آسان بود. سه ویژگی فنآوری که ما انسانها دوست داریم از آنها لذت ببریم، مخصوصاً اگر به ما زمان بیشتری بدهد تا بیپایان خودمان را به صورت آنلاین سرگرم کنیم، این همان کاری است که من قصد دارم دفعه بعد که در یکی از این موارد قرار میگیرم انجام دهم.