من دو قسمت اول Life is Strange: Double Exposure را بازی کردم و الان نگرانم
من یک عاشق جدید (اما مشتاق) زندگی عجیب و غریب هستم. سفر من در این سری ابتدا با Life is Strange: True Colors و DLC آن شروع شد و از آنجا به ابتدا برگشتم، بازی را که شروع کننده همه چیز بود انجام دادم و آن را به طور کامل به پایان رساندم. از کجا داستان مکس سال ها پیش توجه بسیاری از بازیکنان را به خود جلب کرد.
بنابراین وقتی تایید شد که Life is Strange: Double Exposure ما را با مکس کالفیلد ضعیف که اکنون در حال ورود به دانشگاه است، متحد میکند، هیجانزده بودم که برای راهاندازی آنجا باشم و در راز بعدی مکس گرفتار شوم.
با دسترسی زودهنگام به دو فصل اول پلیاستیشن 5، خوشحالم که بگویم بازی فوقالعاده است. قطعا همانطور که از یک بازی جدید Life is Strange انتظار دارید. این دو اپیزود اول یک داستان فراطبیعی جدید و جذاب (و احساسی) را در محل اقامتگاه جدید مکس، دانشگاه کالدون، و اطراف آن ایجاد میکنند و ما را با گروهی از شخصیتهای جالب جدید آشنا میکنند.
با این حال، من از این دو فصل اول دور شدم و کمی از خود بازی ناامید شدم. در اینجا دلیل آن است.
چیزی که در زندگی دوست نداشتم عجیب است: قرار گرفتن در معرض دوبل
همانطور که اشاره کردم، بزرگترین مشکل من با Life is Strange: Double Exposure به داستان یا بازیگران جدید شخصیت ها مربوط نمی شود. این حتی در مورد مشکلات عملکرد آزاردهنده نیست – من هنوز متوجه پاپهای محیطی گاه به گاه، مدل شخصیتهای سوسوزن عجیب و غریب و برخی جابجاییهای عجیب بین کات سینها در طول بازی بودم.
نه، بزرگترین مشکل من با بازی، قدرت پرش جدید مکس در تایم لاین است. در حالی که او قدرت بازگرداندن زمان را از دست داد، پس از کشته شدن دوستش صفی، توانایی ماوراء طبیعی دیگری را به دست می آورد. او اکنون می تواند آزادانه بین دو خط زمانی حرکت کند: واقعیت فعلی… و واقعیتی که صفی هنوز در آن زنده است.
از نظر مکانیکی سختی تنها واقعاً به یک عامل اصلی در قسمت 2، “Penumbra” تبدیل میشود، و با توجه به آنچه تاکنون دیدهام، فکر نمیکنم به روشهای خیلی جالبی اجرا شود. در هر صورت، دردسر اضافی جابجایی بین این دو جهان باعث میشود این احساس شود که بازی مسیر خودش را طی میکند.
اگرچه آگاهانه قصد داشتم تا حد امکان مبهم بمانم (تا ریتم داستان بزرگتر را مختل نکنم)، قدرت جدید را بیشتر آزاردهنده دیدم تا سرگرم کننده. من درخواست کنید من در تلاش بودم تا درباره همکاران، دوستان و مظنونان مکس بیشتر بیاموزم، اما در بین صحنهها باید زمان را برای رفتن به مکانهای خاصی در محوطه دانشگاه که میتوانستید بین خطوط زمانی تغییر دهید، تلف میکردم.
بیشتر اوقات تنها کاری که من باید انجام میدادم این بود که قبل از اینکه دوباره برگردم برای ادامه تحقیقاتم، یک آیتم را بردارم یا به چند خط دیالوگ گوش دهم، و گاهی اوقات مجبور میشوی چندین بار این کار را انجام بدهی تا یک سکانس خاص را رمزگشایی کنی. به قدری پرش های تایم لاین باعث شد که احساس کند سرعت را کاهش داده است.
تماشا کنید
البته میدانم که هنوز در اوایل بازی است، اما من آن وقفه اضافی را ترجیح میدهم نبود من می خواهم بیشتر در مسیر داستان ببینم. خوشبختانه در پایان قسمت دوم نکاتی مبنی بر اینکه اوضاع در مسیر درستی پیش خواهد رفت وجود داشت.
در اواخر «Penumbra»، بازی باعث شد تا از جدول زمانی پرش کنم تا گرفتار نشم. کسی (من نمی گویم چه کسی) و اینجاست که نقاط قوت فراتر از ساده ترین واکشی کوئست شروع به نشان دادن پتانسیل در بخش پازل می کند.
همان صحنه با این اشاره به پایان می رسد که مکس احتمالاً در حال ترفندهای بیشتری است زیرا شروع به درک توانایی جدید خود می کند. بین این – و پایان واقعاً تکان دهنده اپیزود – من هنوز کنجکاو هستم که ببینم Life is Strange چه چیز دیگری است: جایی که Double Exposure آماده است و داستان به کجا می رود. لحظه به لحظه انتظاراتم را از گیم پلی کمی کم کردم.
در حال حاضر، من امیدوارم که با انتشار کامل بازی برای PC، PS5، و Xbox Series X|S در روز سهشنبه، 29 اکتبر، و پورت Nintendo Switch در تاریخ بعدی، غافلگیر شوم. اگر نمی توانید تا آن زمان برای بازی صبر کنید، دارندگان نسخه Ultimate Edition در 15 اکتبر به دو قسمت اول دسترسی خواهند داشت.
اطلاعات بیشتر از راهنمای تام
منبع: tomsguide